۷۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶ - هفت خوان عشق

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند
ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین
که جلوه گاه جلال و جمال پادشهند

برون رو از خود و آنگه درون میکده آی
که خرقه ها همه اینجا به رهن باده نهند

کلاه بفکن و بر خاک نه سر نخوت
که مهر و ماه بر این در سران بی کلهند

چه چاره ده مه برج شرف به خانه ماست
که از شعاع و شفق رشگ ماه چاردهند

چه فر بخت بلندی است با مه و خورشید
که پاسبان در این بلند بارگهند

تو شهریار دراین هفتخوان تهمتن باش
که دیو نفس حرون است و راهبان نرهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵ - درس محبت
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷ - بارگاه حافظ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.