۱۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴

گَر زان که نِه‌ای طالِب جویَنده شَوی با ما
وَرْ زان که نِه ای مُطرب گوینده شَوی با ما

گَر زان که تو قارونی در عشقْ شَوی مُفْلِس
وَرْ زان که خداوندی هم بَنده شَوی با ما

یک شمع از این مَجْلِس صد شمع بِگیرانَد
گَر مُرده‌یی وَرْ زنده هم زنده شَوی با ما

پاهایِ تو بُگْشایَد روشن به تو بِنْمایَد
تا تو همه تَن چون گُل در خنده شَوی با ما

در ژَنده دَرآ یک دم تا زنده دِلان بینی
اَطْلَس به دَراَندازی در ژَنده شَوی با ما

چون دانه شُد اَفکَنده بَررُست و درختی شُد
این رَمز چو دَریابی اَفکَنده شَوی با ما

شَمسُ اَلْحَقِ تبریزی با غُنچۀ دل گوید
چون باز شود چَشمَت بیننده شَوی با ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.