۵۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

با تو حَیات و زندگی، بی‌تو فَنا و مُردَنا
زانک تو آفتابی و، بی‌تو بُوَد فَسُردَنا

خَلْق بَرین بِساط‌ها، بر کَفِ تو چو مُهره‌یی
هم زِ تو ماه گَشْتَنا، هم زِ تو مُهره بُردَنا

گفت دَمَم چه می‌دَهی؟ دَم به تو من سِپُرده‌ام
من زِ تو بی‌خَبَر نی‌ام، در دَمِ دَمْ سِپُردَنا

پیش به سَجده می‌شُدم، پُشت خَمیده چون شُتر
خنده زَنانْ گُشادْ لَب، گفت دِرازگَردَنا

بین که چه خواهی کَردَنا، بین که چه خواهی کَردَنا
گردنْ دراز کرده‌یی، پَنبه بِخواهی خوردَنا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.