۲۸۵ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۶۱۵

نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی
باده نوش و گذر از وعد و وعید ای ساقی

روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین
هر که در کوی مغان گشت شهید ای ساقی

گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ
تا ز لعل تو یکی جرعه کشید ای ساقی

حاصل از عمر ندارد به جز از حسرت و درد
هر که عید است ز میخانه بعید ای ساقی

آنکه در کوی محبت قدم از صدق نهاد
دگر او پند ادیبان نشنید ای ساقی

بار ها کرده بدم توبه ز می باز مرا
چسم مست تو به میخانه کشید ای ساقی

زاهد از شرم تو دایم سر انگشت گزد
جز در میکده جایی مگرید ای ساقی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۶۱۴
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.