۳۱۸ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۵۷۱

آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما سلطان دل ما او

بی صبح شبی خواهم کورا غم خود گویم
من گویم و او خندد تنها من و تنها او

مستم زخیال او من با وی و وی بی من
یارب چه خیالست این اینجا من و آنجا او

مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنها
لب برلب و رو به ررو و او با من و من با او

گویند مرا آخ‌ر دیوانگیت خوشد
دیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او

من خسروا و شیرین بنگر که چه شکلست این
دیباچه دلها من آیینهٔ جانها او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۵۷۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.