۸۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰

چندانک خواهی جنگ کُن، یا گرم کُن تَهدید را
می‌دان که دودِ گولْخَنْ هرگز نیایَد بر سَما

وَرْ خود بَرآیَد بَر سَما، کِی تیره گردد آسْمان
کز دودْ آوَرْد آسْمانْ چندان لَطیفیّ و ضیا

خود را مَرنجان ای پدر، سر را مَکوب اَنْدَر حَجَر
با نَقشِ گرمابه مَکُنْ این جُمله چالیش و غَزا

گَر تو کُنی بر مَهْ تفو، بر رویِ تو بازآید آن
وَرْ دامنِ او را کَشی، هم بر تو تَنگ آید قَبا

پیش از تو خامانِ دِگر، در جوشِ این دیگِ جهان
بس بَرطَپیدَند و نَشُد، دَرمان نبود اِلاّ رِضا

بِگْرفت دُمّ مار را، یک خارپُشت اَنْدَر دَهَن
سَر دَرکَشید و گِرد شُد، مانندِ گویی آن دَغا

آن مارِ اَبلَه خویش را، بر خار می‌زد دَم به دَم
سوراخْ سوراخ آمد او، از خود زَدن بر خارها

بی‌صَبر بود و بی‌حِیَل، خود را بِکُشت او از عَجَل
گر صبر کردی یک زمان، رَستی از او آن بَدلِقا

بر خارپُشتِ هر بَلا خود را مَزَن تو هم، هَلا
ساکن نِشین وین وِرْد خوان جاء الْقَضا ضاقَ الْفَضا

فرمود رَبُّ الْعالَمین با صابرانَم هم نشین
ای همنشین صابران اَفْرغْ عَلَیْنا صَبْرَنا

رفتم به وادیّ دِگر، باقی تو فرما ای پدر
مَر صابران را می‌رَسان، هر دَم سَلامی نو زِ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.