۲۳۹ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۱۷

نام سرچشمهٔ حیوان چه بری با دهنش
سخن قند مگو با لب شکر شکنش

گر زند با دهنش بسته ز بی‌مغزی لاف
هر که بیند شکند بالب و دندان دهنش

ای صبا گوی زمن غنچهٔ تر دامن را
چیست آن غنچه که پنهان شده در پیرهنش

دوش جستم ز دهانش خبر آب حیات
گفت باید طلبید ازلب شیرین منش

گر شور در غم تو چهرهٔ عاشق گاهی
باز گلگون کند از خون دل خویشتنش

زلف کج طبع تو هندوی بلا انگیز است
چشم سر مست تو ترکیست که یغماست فنش

روز و شب وصف رخ خوب تو گوید خسرو
تا چه طوطی است که ازآینه باشد سخنش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۱۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.