۲۵۵ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۱۳

رفت دل نیست روشنم حالش
برو ای جان تو هم بدنبالش

هر که بر حال عاشقان خندد
گریه‌ای واجبست بر حالش

من مسکین نه مرد درد توأم
کوه البرز و پشه حمالش !
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۱۲
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.