۲۷۵ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۳۶۶

دل خود چه متاعی است که از ما طلبد دوست
حقا که اگر جان طلبد زود برآید

زنهار که آن بند قباچست نبندی
کز نازکیش بخیه براندام برآید

او کرده ترش گوشهٔ ابرو ز سر خشم
من منتظر لب که چه دشنام برآید

ای ساقی بدمست مزن تیغ که در تن
خون آن قدرم نیست که در جام برآید

آن را که بهشتی صفتی داغ نکردست
گر از نه دوزخ کشیش خام برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۳۶۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.