۳۴۵ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۳۴۷

گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
خلق بیچاره چنین بی‌دل و حیران نشود

ای مسلمانان آن موی ببینید آخر
چه کند این دل مسکین که پریشان نشود ؟

مردمان در من و بیهوشی من حیرانند
من در آن کس که ترا بیند وحیران نشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۳۴۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.