۲۷۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۹۸

گر خاک وجودم زپس مرگ ببیزند
زنگار گرفته همه پیکان تو یابند

فردای قیامت که به انصاف رسد خلق
بس دست تظلم که به دامان تو یابند

هر جاکه گریزد دل سودا زدهٔ من
بازش به سر زلف پریشان تو یابند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۹۷
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.