۳۵۳ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۸۲

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
دشوار جهد دل که در افتاد درین بند

بودیم خردمند که زد عشق تو برما
دیوانگی آورد و نماندیم خردمند

ای باد بجنبان سر آن زلف و ببخشای
برحال پریشان پریشان شده‌ای چند

اصحاب هوس چاشنی عشق چه دانند؟
لذت ندهد تشنهٔ می را شکر و قند

عیبم مکن ای خواجه که در عالم معنی
جهل است خردمندی‌و دیوانه خردمند

تا جان بود از مهر رخش بر نکنم دل
گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۸۱
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.