۲۸۴ بار خوانده شده
بدینسان کز تب هجران تنم در زیر پیراهن
همی سوزد عجب دارم که پیراهن نمیسوزد
چراغ من نمیسوزد شب ازدلهای سرد من
چراغ خانهٔ همت به هم روشن نمیسوزد
غم خسرو هخی دانی و نادان میکنی خود را
مرا این کشت ورنه طعنهٔ دشمن نمیسوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
همی سوزد عجب دارم که پیراهن نمیسوزد
چراغ من نمیسوزد شب ازدلهای سرد من
چراغ خانهٔ همت به هم روشن نمیسوزد
غم خسرو هخی دانی و نادان میکنی خود را
مرا این کشت ورنه طعنهٔ دشمن نمیسوزد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۳۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.