۲۹۴ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۸۷

ای که عمر از پی‌سودای تو دادیم بباد
یاد می‌دارد که از مات نمی آید یاد

عهدها بستی و می‌داشتم امید وفا
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد

هر چه دارند ز آئین نکویی خوبان
همه داری و بدان چشم بدانت مرساد

ماجرای دل گم‌گشتهٔ بی نام ونشان
هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد

کام خسرو بده ای خسرو خوبان که شده است
لعلی جان‌بخش تو شیرین و دل او فرهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۸۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.