۲۶۳ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۷۵

تر کن من دی سخن به ره می گفت
هر که رویش بدید مه می گفت

او همی رفت وخلق در عقبش
وحده لا شرک له می گفت

دل خطش را زوال جان می‌خواند
نیم شب را زوالگه می گفت

گفتمش تیر میزنی بردل
خنده می زد به ناز و نه می گفت

خسرو از دور هم‌چو مدهوشان
نظری می فکند دوه می گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۷۴
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.