۲۸۷ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۴۲

عمر به پایان رسید در هوس روی دوست
برگ صبوری کراست؟ بی رخ نیکوی دوست؟

گر همه عالم شوند منکر ما گو شوید
دور نخواهیم شد ما ز سرکوی دوست ؟

قبله اسلامیان کعبه بود در جهان
قبلهٔ عشاق نیست جز خم ابروی دوست

ای نفس صبح‌دم گر نهی آنجا قدم
خسته دلم رابجو در شکن موی دوست

جان بفشانم زشوق در ره باد صبا
گربرساند بما صبح دمی بوی دوست

روز قیامت که خلق روی به هر سو کنند
خسرو مسکین نکرد میل به جز سوی دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۴۱
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.