۳۱۱ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۸۲

شربت و صلت نجویم کار من خون خوردنست
من خوشم تو مرهم آنجاها رسان که آزردنست

جان من از مایهٔ غمهای تو پرورده شد
خلق غم گویند و نزد بنده جان پروردنست

کشتن من بر رقیب انداز وخود رنجه مشو
زانکه خون چون منی نه لایق آن گردن است

چاک دامن مژدهٔ بد نامیم داد ای سرشک
یاریش کن کو مرا در بند رسوا کردن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۸۱
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.