۳۳۹ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۵۳

بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب لیکن سیاه از دود یاربها

خوش آن شبها که پیشش بودمی که مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها

همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
چو طفلان سورهٔ نون والقلم خوانان به مکتبها

چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی
غریبی زیر دیوارش چگونه می‌کند تنها

بیا ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر
بکویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها

مرنج از بهر جان خسرو اگر چه می‌کشد یارت
که باشد خوب‌رویان را بسی زین گونه مذهبها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۵۲
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.