۳۳۷ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۴

گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا
او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا

بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است
هم بدان خاک درآید و مشویید مرا

عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است
هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا

خسروم من : گلی ازخون دل خود رسته
خون من هست جگر سوز مبویید مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.