۳۱۲ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۹

آورده‌ام شفیع دل زار خویش را
پندی بده دو نرگس خون‌خوار خویش را

ای دوستی که هست خراش دلم ز تو
مرهم نمی‌دهی دل افکار خویش را

آزاد بنده‌ای که به پایت فتاد و مرد
وآزاد کرد جان گرفتار خویش را

بنمای قد خویش که از بهردیدنت
تربر کنیم بخت نگون ساز خویش را

سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل
از سر رواج ده روش کار خویش را

دشنام از زبان توام می‌کند هوس
تعظیم کن به این قدری یار خویش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۸
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.