که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ
به جلوه ی گل سوری نگاه میکردم
که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ
چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور
که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ
گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
دربوستان حریفان، مانندِلاله وگل
هریک گرفته جامی بریادِ روی لاله
زبان کشیده چو تیغی به سـرزنش سوسن
دهان گشاده شقایق چومردم ایغاغ
سوسن : گیاهی پیازدار از خانواده زنبق، با برگهای باریک و دراز و گلهای زیبا و خوشبو به رنگ زرد، کبود یا سفید که در انواع مختلف وجود دارد.
گلی که 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ دارد و به همین خاطر آن را ده زبان میگویند.
ایغاغ: این کلمه ترکی-مغولی است به معنی نـمّـام وسخنچین
دراین غزل که شاعردرگلستان به سیاحت مشغول است،سخن ازگل وبلبل است وگلها شخصیّت انسانی پیداکرده اند. گلها همانگونه که رنگ وبو وخاصیتِ متفاوت وخاصی دارند، دراین مهمانی ارتباطِ عاطفی حس انگیزی رابه نمایش گذاشته وهرکدام با تم ویژه ای ازمیهمانان گلستان پذیرایی می کنند.
معنی بیت : سوسن همچون شمشیر زبان به سرزنشِ گل سوری کشیده است.(شاید به سببِ جلوه گری بیش ازحد وتحریک کردن وبه آتش کشیدن وجودِ بلبل) وگل شقایق که عاشقی خونین دل است همانند آدمیان به سخن چینی دهان بازکرده است. (سخن چینی شقایق به معنای سخن چینی امروزه سعایت و بدگویی دیگران نیست. بلکه سخن چینی به معنای دردِدل کردن عاشقانه هست. شقایق عاشقی شکسته دل وپُر درد است(بلبل به اوتوجّهی ندارد.!) ونیازمندِ کسی است که به دردِ دل اوگوش فرادهد تا اندکی خالی شود.
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهدشد.
امّا چرانگران؟
گفتیم که نرگس گل پائیزو زمستان است ودرآغاز بهار زمانی که گلهای لاله و...می رویند،زمانِ رحلت ورخت بربستن اوست. اونیک می داند که گلها چه عیش وعشرتی پیش رو دارند... واز طرفی احساس می کند که زمان عمر اوسرآمده وباید هرچه زودتر صحنه را ترک کند ازهمین رو چشمهای او حسرت بار ونگران است.
یکی چوباده پرستان صُراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
صُراحی: جام شراب
ساقی : شراب دهنده به میخواران
ایـاغ : پیاله وظرف بزرگ شراب ، که ازآن به پیاله های می خواران می ریختند.( تُنگ وپارچ)
معنی بیت : یکی از گلها همانند شرابخواران جام باده در دست دارد و گل دیگری همانندِ ساقیِ باده نوشان، ظرف بزرگی(پارچ) از شراب به دست گرفته وکاسه های میخواران راپرمی کرد
به چمن خرام وبنگر بَرِ تختِ گل که لاله
به ندیم شاه ماند که به کف اَیاغ دارد.
نـشـاط و عـیـش و جوانی چـو گـل غـنـیـمـت دان
که حافـظا نـَبـُوَد بـر رسول غـیـرِ بَلاغ
بَلاغ: پیام رسانی
رسول : پیام رسان ، خبر دهنده
بـلاغ : خبر دادن ، آگاهی دادن
پیشترگفته شد که حافظ پیام رسان عشق وگل ونوراست. دراین غزل نیزمی بینیم که خودِخواجه نیزبه رسول بودن خویش اشاره می کند. اوحقیقتاً رسولِ گل ونور وعشق ومحبّت است.
معنی بیت : ای حافظ ،عیش وعشرت وجوانی را همانندِ گلِ غنیمت بشمار که فرصت ها بسیار زودگذرند و زمان دراختیار بودن آنهاهمانندِ عمرگل چند روزی بیش نیست. رسالتِ من پیام رسانی بود من وظیفه ی خویش عمل کردم و غیراز خبررسانی مسئولیتی ندارم
(هرکسی آزاداست که این پند را قبول یا رد کند قصد من آگاهسازی بود)
غنیمت دان ومِی خور درگلستان
که گل تاهفته ی دیگرنباشد.
شرح غزل #رضا #ساقی
سحربه بوی گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چوبلبل بیدل کنم علاج دِمـاغ
حافظ دراین غزل زیبا باتوصیف شاعرانه ی صحنه ی گلشن وبزم خیال انگیزگلها، مارابه تماشاگه رازگلها می برد تاباسِیرکردن در عالَم شوق انگیزگلستان ولحظاتی همنفس شدن باآنها، اندوه روزگار فراموش کرده واز گلها شیوه ی شادخواری وطرزخوشباشی بیاموزیم.
بو : ایهام دارد : 1- هوس و آرزو ، خواسته 2- رایحه ، شمیم شدم : رفتم
بیدل : عاشق ، دل از دست داده علاج : درمان
دَماغ : بینی وآلت بویایی، درونِ "مغز" که محلّ سودا وخیال و فکر و حال است .
معنی بیت :
به هوس سیاحت درفضای گلستان، سحرگاهان، لحظاتی به باغ رفتم تا همانندِ بلبل بیدل حال و هوایی تازه کرده وقراری بردل بیتاب خودببخشم.
خوشترزصحبت باغ وبهارچیست؟
ساقی کجاست گوسبب انتظارچیست؟
به جلوهی گلِ سـوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
جلوه : جذابیّت ، زیبایی
گل سوری همان گل سرخ و آتشی رنگ است.
معنی بیت : درباغ به تماشای گل سوری مشغول شدم دیدم چقدرزیبا ودرخشنده بود، درخشنده، همچون چراغ روشنی در شبِ تاریک و سیاه
غنچهی گلبـنِ وَصلم ز نسیمش بشکفت
مرغ خوشخوان طَرَب از برگِ گل سوری کرد .
چُـنـان بـه حُسن و جوانیِّ خویشـتـن مـغـرور
که داشت ازدل بلبل هـزار گونه فراغ
حُسن : زیـبـایی
فَراغ : آسودگیِ خاطر،بی خیال وبی توّجه،فارغ شدن
"هزارگونه فَراغ" تاکیدی براوج بی خیالیست.
درادامهی بیت قبلی
معنی بیت :
گلِ سوری چنان غرق درغرور نازوزیبایی و جوانیِ خویش فرو رفته بود که ازدل بلبل غافل شده بودوهیچ توجّهی به ناله وسوزوگدازبلبل نـداشت .
نشان عهد ووفانیست درتبسّم گل
بنال بلبل بیدل که جای فریاداست.
گشاده نرگس رَعنا زحسرت آب ازچشم
نهاده لاله زسودا به جان و دل صد داغ
نرگس رعنا : گل نرگس که بسیارخوشرنگ وبوست. درشیراز درفصل پائیز وآغاز زمستان، نرگس زارهای شیراز بسیار تماشایی وفرح بخش است.
حافظ درغزلیّاتِ خود نسبت به گل نرگس، علاقه ومیل بیشتری نشان داده وباآن مضامین بکر وزیبایی خَلق کرده است.
گل نرگس دارای برگهای سفید ودرونش زرد یانارنجیست وخواص فراوانی دارد. نرگس درعرصه ی شعر، اغلب به معنا و مفهوم چشم آمده است. چشمی که شهلاومست است، چشمی که خُماراست، چشمی که باحسرت نگاه می کند ودرهرغزلی متناسب بامضمون بیت،به بهانه ای نگران است یا باحسرت نگاه می کند.
دراینجا نرگس به معنای چشم نیامده بلکه به لطف طبع حافظ، شخصیت انسانی پیدا کرده،چشم دارد و ازناکامی یابداقبالی خویش حسرت می خورد وچشمانش پرآب شده است.
یاشاید به ناکامی لاله اشک حسرت می ریزد همانگونه که پیش ازاین نیزدرجایی دیگربه یادداریم که نرگس به سرنوشت لاله نگران شده بود.
"چشم نرگس به شقایق نگران خواهدشد"
"سودا"نیزچندین معنا دارد : 1- یکی از چهار مزاجی (خون ، بلغم ، سودا ، صفرا) که در طبّ قدیم برای بدن قائل بودند . 2- تجارت و معامله 3- سـودا به معنای سیاه
4-نوعی بیماری پوستی که قدیم معتقد بودند که مزاج سودایی سبب آنست 5- نوعی بیماری مغزی و روانی (مالیخولیایی) که فرد مبتلا را سـودا زده میگفتند . عشق و شیدایی ، بعضی عشق را نوعی بیماری روانی میدانستند و از این رو عاشق را سودا زده یا سودایی مینامیدند.
داغ : ایهام دارد : 1- سوز ، مصیبت ، غصّه 2- نشانه
در ادبیاتِ ما "داغ" غالباً به معنی "نشانه" است. از این رو که در قدیم چهارپایان و بـهویژه اسب و شتر و همچنین بردگان را با مُهر یا علامت مخصوص صاحب و مالک و یا علامت مخصوص مزرعهای که بَردگان در آن کار میکردند ، بر روی فلّزی حک شده و در آتش میگذاشتند ونشانهگذاری میکردند.
درعرفان و ادبیات عرفانی عشق را داغ و نشانهای میدانند که خداوند بر دل انسان نهاده تا او را مخصوص خودگرداند.
از"لاله"به سببِ خونین دل بودن،همیشه به عنوان گلِ عاشق نامبرده می شود برعکس گل سوری (سرخ) که نمادِ معشوقی وجلوه گریست. دراینجاشاعر نقطه ی سیاهیِ وسط "لاله" را نشانهی عاشقی و سوز عشق درنظرگرفته است. لاله عاشقِ بلبل است امّا بلبل میل اَش بیشتربه گلِ سرخ است، گلِ جلوه گری که نسبت به بلبلِ بیدل بی توجّهی نشان می دهد!
درمیانِ عشق های زمینی آدمیان نیزمعمولاً چنین اتّفاقاتی می افتد! یعنی یکی ازصمیم دل عاشق ودلباخته ی کسی می شود امّا دیری نمی گذرد که کم کم درمی یابدمعشوق اودلباخته ی کسی دیگراست وهوای دیگری درسردارد!
معنی بیت : گل نرگس ازسرِ حسرت و افسوس اشک میریخت (شایدبه سببِ دلسوزی به حال لاله وبلبل که هردوناکام هستند) و گلِ لاله هزار نشانه و علامت عشق (به بلبل) بر دل و جانش داشت.
معنی غزل:
١ - سحرگاهان، با استشمام بوى گلستان به باغ رفتم تا مانند بلبل عاشق، خاطر پريشان خود را علاج كنم.
٢ - به جلوهگرى گل سرخ كه در شب تاريك مانند چراغ روشن مىدرخشيد، نگاه مىكردم.
٣ - گل سرخ، چنان به زيبايى و جوانى خود مغرور بود كه از دل بلبل كاملا بىخبر و آسوده خاطر بود. [هزار گونه، در مقام كثرت و فراوانى آمده است. يعنى بسيار زياد و كاملا.]
۴ - گل نرگس زيبا از حسرت اشك مىريخت و گل لاله از شدّت جنون و شيدايى، صد داغ بر جان و دل خود داشت.
۵ - گل سوسن، زبان شمشير مانند خود را به سرزنش دراز كرده بود و گل شقايق مانند مردم سخن چين، دهان باز كرده بود.[گلبرگهاى سوسن را به تيغهى شمشير و فضاى خالى درون برگهاىلاله را به دهان باز شده مانند كرده است.]
۶ - يكى مانند مىپرستان، صراحى شراب در دست داشت و ديگرى مانند ساقى مستان، جام شراب به دست گرفته بود.[يكى اول، همان گل سوسن و دوم گل شقايق است.]
۷ - اى حافظ! نشاط و شادى و جوانى را مانند گل عزيز بدار؛ و بدان كه وظيفهى رسول ابلاغ و رساندن پيام است![و من پيام خود را رساندم و تو را به غنيمت شمردن نشاط و جوانى آگاه كردم]
معنی لغات غزل:
دماغ :مغز سر
سحر : پگاه صبح زود
دمی :لحظه
عالج : درمان
گل سوری :گل سرخ
فراغ : آسایش در اینجا بی توجه
بلاغ : تبلیغ
بیدل : عاشق
رعنا :زیبا
ایاغ : پیاله شراب
سودا :سوز عشق
داغ : نشان عشق
ایغاغ :کلمه ترکی یعنی سخن چین
صراحی : کوزه شراب