۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲

از دم جان بخش نی‌دل را صفائی میرسد
روح را از نالهٔ او مرحبائی میرسد

گوئیا دارد ز انعامش مسیحا بهره‌ای
کزدم او دردمندان را دوائی میرسد

یا مگر داود مهمان میکند ارواح را
کز زبان او به هر گوشی صلائی میرسد

آتشی در سینه دارد نی چو بادش میدمد
شعلهٔ او بر در هر آشنائی میرسد

بیدلان بر نغمهٔ او های و هوئی میزنند
بی‌نوایان را ز ساز او نوائی میرسد

نعره‌ای گر میزند شوریده‌ای در بیخودی
از پیش حالی به گوش ما صدائی میرسد

نالهٔ مسکین عبید است آن که ضایع میشود
ور نه آن نالیدن نی هم بجائی میرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.