۳۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹

پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد
آن ترک مست آخر با ما چکار دارد

با زلف بیقرارش دل مدتی قرین شد
این رسم بیقراری زو یادگار دارد

خرم کسی که با تو روزی به شب رساند
یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد

رشگ آیدم همیشه بر حال آن سگی کو
بر خاک آستانت وقتی گذار دارد

با ما دمی نسازد وصلت به هیچ حالی
بیچاره آن که یاری ناسازگار دارد

شوریدگی و مستی فخر عبید باشد
نادان کسی بود کو زین فخر عار دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.