۳۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷

بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست
بیش از این قوت سرپنجهٔ هجرانم نیست

کرده‌ام عزم سفر بو که میسر گردد
میکنم فکر و جز این چاره و درمانم نیست

روی در کعبهٔ جان کرده به سر می‌پویم
غمی از بادیه و خار مغیلانم نیست

سیل گو راه در او بند به خوناب سرشک
غرق طوفان شده اندیشهٔ بارانم نیست

سر اگر میرود از دست بهل تا برود
سر سودای سر بی سر و سامانم نیست

حسرت دیدن یاران جگرم سوخت عبید
بیش از این طاقت نادیدن یارانم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.