۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰

مرا ز وصل تو حاصل به جز تمنا نیست
خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست

وفا ز عهد تو میجست دوش خاطر من
جواب داد که خود این متاع با ما نیست

بسی بگفتمت ایدوست هست رای منت
دهان ز شرم فرو بسته‌ای همانا نیست

هزار بوسه ز لب وعده کرده‌ای و یکی
نمیدهی و مرا زهرهٔ تقاضا نیست

چو دور دور رخ تست خاطری دریاب
که کار بوالعجبیهای چرخ پیدا نیست

ز میهمان خیالت چو شرمسارم از آنک
جز آب چشم و کباب جگر مهیا نیست

به طعنه گفتی کز ما دریغ داری جان
مگر مگوی خدا را عبید از آنها نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.