۴۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲

خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست

دل رمیده ی شوریدگان رسوایی
شکسته‌ایست که در بند مومیایی نیست

ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
خداشناس که با خلقش آشنایی نیست

غلام همت درویش قانعم کو را
سر بزرگی و سودای پادشاهی نیست

مراد خود مطلب هر زمان ز حضرت حق
که بر در کرمش حاجت گدایی نیست

به کنج عزلت از آن روی گشته‌ام خرسند
که دیگرم هوس صحبت ریایی نیست

قلندریست مجرد عبید زاکانی
حریف خواجگی و مرد کدخدایی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.