۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۵

اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی
وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی

ما به دور چشم مستت فارغ از می‌خانه‌ایم
کز نگاهی کار صد پیمانهٔ می می‌کنی

روز محشر هم نمی‌آیی به دیوان حساب
پس حساب کشتگان عشق را کی می‌کنی

هر کسی را وعده‌ای در وعده گاهی داده‌ای
وعدهٔ قتل مرا نی می‌دهی نی می‌کنی

نقد جان را در بهای بوسه می‌گیری ز غیر
کاش با ما می شد این سودا که با وی می‌کنی

گر تو ای عیسی نفس می‌ریزی از مینا به جام
زنده را جان می فزایی، مرده را حی می‌کنی

گاه ساقی گاه مطرب می‌شوی در انجمن
دل نوازی گاهی از می گاهی از نی می‌کنی

دشمنان را هی به کف جام دمادم می‌دهد
دوستان را هی به دل خون پیاپی می‌کنی

کشور چین و ختا را زلف و مژگانت گرفت
حالیا لشکر کشی بر روم و بر ری می‌کنی

گر تو را تاج نمد بر سر نهد سلطان عشق
کی به سر دیگر هوای افسر می‌کنی

وصل آن معشوق باقی را فروغی کس نیافت
تا به کی از عشق او هو می‌زنی، هی می‌کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.