۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۵

صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی
پی به معنی برده‌ام در عالم صورت پرستی

تا زلف تاب مشتاقان برد در حال جنبش
ترک چشمت خون هشیاران خورد در عین هستی

هم لبان لعل تو نامم نبرد از بینوایی
هم دهان تنگ تو کامم نداد از تنگ دستی

طالبان را نیش شوقت خوش تر است از نوش دارو
عاشقان را درد عشقت بهتر است از تندرستی

هم تو را در عرش اعلا جسته هم در قعر دریا
ای تو مقصود فروغی بوده زین بالا و پستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.