۳۲۱ بار خوانده شده
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
وین همه آشوب را بهر من آوردهای
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای
قامت شمشاد را در شکن آوردهای
نرگس مخمور را جام به کف دادهای
غنچهٔ خاموش را در سخن آوردهای
حقهٔ یاقوت را قوت روان کردهای
چشمهٔ جان بخش را در دهن آوردهای
در گران مایه را از عدن آرد سپهر
تو ز دهان درج در در عدن آوردهای
قافلهٔ مشک را از ختن آرد نسیم
تو ز خط انبار مشک در ختن آوردهای
عیسی دلها تویی کز نفس جان فزا
مردهٔ صدساله را جان به تن آوردهای
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه
تا تو چه سرنگون زان ذقن آوردهای
جیب فروغی درید تا تو به گلزار حسن
پیرهن از برگ گل بر بدن آوردهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وین همه آشوب را بهر من آوردهای
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای
قامت شمشاد را در شکن آوردهای
نرگس مخمور را جام به کف دادهای
غنچهٔ خاموش را در سخن آوردهای
حقهٔ یاقوت را قوت روان کردهای
چشمهٔ جان بخش را در دهن آوردهای
در گران مایه را از عدن آرد سپهر
تو ز دهان درج در در عدن آوردهای
قافلهٔ مشک را از ختن آرد نسیم
تو ز خط انبار مشک در ختن آوردهای
عیسی دلها تویی کز نفس جان فزا
مردهٔ صدساله را جان به تن آوردهای
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه
تا تو چه سرنگون زان ذقن آوردهای
جیب فروغی درید تا تو به گلزار حسن
پیرهن از برگ گل بر بدن آوردهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.