۴۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۷

گر کان نمک خواهی لعل نمکینش بین
اقلیم ملاحت را در زیر نگینش بین

جان بر لب مشتاقان دور از لب او بنگر
لب تشنه جهانی را از ماه معینش بین

ای دل چو خطش سر زد پیوند از او مگسل
یک چند چنان دیدی یک چند چنینش بین

از قهر دل آزارد، وز لطف بدست آرد
در شیوهٔ دلداری آتش نگر، اینش بین

هر گوشه کمین کرده ابروی کاندارش
در صید نظربازان بگشاده کمینش بین

تا پاک بسوزاند خشک و تر عالم را
با چهرهٔ زور آور بازوی سمینش بین

خوبان همه از مهرش مهری به جبین دارند
خورشید صباحت را طالع ز جبینش بین

در عقرب اگر خواهی جولان قمر بینی
زلفین چلیپا را با چهره قرینش بین

راز همه کرد افشا، ننموده رخ زیبا
هم پرده درش بنگر، هم پرده نشینش بین

دی ماه فروغی را سرگرم وفا دیدی
از بخت سیاه امروز آماده کینش بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.