۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۴

محبان را نصیب است از حبیبان
من حسرت کش از حسرت نصیبان

فغان کان گلبن سرکش ندارد
سری با ناله‌های عندلیبان

مرا گویند از آن رو دیده بربند
که فارغ باشی از پند ادیبان

دلی می‌باید از آهن کسی را
که بر بندد نظر زین دل فریبان

به چشم خود اگر بینی اجل را
از آن خوش تر که دیدار رقیبان

نمی‌ماند شکیبم در محبت
چو می‌میرد یکی از ناشکیبان

کشد سر در گریبان ماه و خورشید
چو بگشایی ز هم چاک گریبان

فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام غریبان

فروغی را به درد عشق کشتی
خلاصش کردی از ناز طبیبان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.