۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹

هر دل شیدا که شد به روی تو مایل
باز نگردد به صدهزار دلایل

سرو فرازنده از قیام تو بی پا
مهر فروزنده از جمال تو زایل

حلقهٔ گیسوی تو کمند مجانین
جلوهٔ بالای تو بلای قبایل

پردهٔ تن را به دست شوق دریدیم
تا نشود در میان ما و تو حایل

واسطه را با تو هیچ رابطه‌ای نیست
کس به وصال تو چون رسد به وسایل

عشق صدا می‌زند به کافر ومؤمن
باده طرب می‌دهد به منکر و قایل

ای که ندیدی مقام عاشق و معشوق
عزت منعم ببین و ذلت سایل

دم نتوان زد به مجلسی که در آن جا
مهر خموشی زدند بر لب قایل

من نه کنون پا نهاده‌ام به خرابات
بر سر این کوچه بوده‌ام از اوایل

آن که نشوید به باده خرقهٔ تقوی
پاک نخواهد شدن ز عین رذایل

کی ز تو شیرین شود مذاق فروغی
بی کرم خسرو خجسته خصایل

چشم و چراغ ستاره ناصردین شاه
آن که به گوش فلک کشیده قنایل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.