۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۷

گر هلاک من است عنوانش
سر نپیچم ز خط فرمانش

مرد میدان عشق دانی کیست
آن که اندیشه نیست از جانش

کس به میدان عشق روی نکرد
که نکردند تیربارانش

آرزومند مجلس سلطان
صبر باید به جور درمانش

هیچ تیغی جدا نگرداند
دست امید من ز دامانش

مردم از فتنه ایمنی جویند
من و آشوب چشم فتانش

زاهد و گیسوان حورالعین
من و زلفین عنبرافشانش

تشنهٔ لعل او کجا باشد
التفاتی به آب حیوانش

که داری سر مسلمانی
بگذر از چشم نامسلمانش

هست درمان برای هر دردی
من و دردی که نیست درمانش

واقف از حالت فروغی کیست
آن که افتد ز چشم جانانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.