۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۵

لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
بوسه‌گاه لب رندان لب پیمانه نبود

گوشه چشمش اگر نشئه ندادی می را
یک جهان مست به هر گوشهٔ می‌خانه نبود

مایهٔ مستی ما باده نبودی هرگز
ساقی بزم گر آن نرگس مستانه نبود

بعد چندی که شدم داخل کاشانهٔ دوست
آن هم از دشمنی چرخ به کاشانه نبود

آشنای حرمی بوده‌ام از جذبهٔ عشق
که در آنجا گذر محرم و بیگانه نبود

از پی مقصد دل در همه عالم گشتیم
گنج مقصود در این عالم ویرانه نبود

من به هر کشوری از عشق نبودم رسوا
گر به هر مجلسی از حسن تو افسانه نبود

پرتو روی تو آتش به دلم زد وقتی
که به پیرامن شمع این همه پروانه نبود

تا سر زلف تو شد سلسله‌جنبان جنون
کس ندیدم به همه شهر که دیوانه نبود

با وجود غزل شاه فروغی چه کند
زان که در طبع گدا گوهر یک دانه نبود

تاج بخشنده خورشید ملک ناصردین
که رهین فلک از همت مردانه نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.