۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۲

بتان به مملکت حسن پادشاهانند
ولی دریغ که بدخواه نیک خواهانند

ز اصل پرورش روح می‌دهند این قوم
ولی ز فرقت جان سوز جسم گاهانند

به جای شیر ز بس خورده‌اند خون جگر
هنوز تشنه‌لب خون بیگناه انند

کجا کمان سلامت ز عرصه‌ای ما راست
که در کمین ز چپ و راست کج کلاهانند

به طاق آن خم ابرو شکستگی مرساد
که در پناهش پیوسته بی پناهانند

گرت ز تیغ کشد غمزه‌اش گواه مخواه
که کشتگان ره عشق بی گواهانند

فروغی از پی خوبان ماه روی مرو
که سر به سر همه بی مهر و دل سیاهانند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.