۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۹

دلم به کوی تو هر شام تا سحر می‌گشت
سحر چو می‌شد از آن کو به ناله بر می‌گشت

پس از مجاهده چون همدم تو می‌گشتم
دل از مشاهده مدهوش و بی خبر می‌گشت

به آرزوی تو یک قوم کو به کو می‌رفت
به جستجوی تو یک شهر در به در می‌گشت

به طرهٔ تو کسی می‌کشید دست مراد
که هم چو گوی ز چوگان او به سر می‌گشت

شب فراق تو در خون خویش می‌خفتم
ز بس که هر سر مویم چو نیشتر می‌گشت

غم تو هر چه فزونش به نیشتر می‌زد
ارادت دل صد پاره بیشتر می‌گشت

دهان نوش تو را چون خیال می‌بستم
لعاب در دهنم نشهٔ شکر می‌گشت

شبی که از غم روی تو گریه می‌کردم
تمام روی زمین ز آب دیده تر می‌گشت

فغان که شد سر کویی گذر فروغی را
که هر طرف پدری از پی پسر می‌گشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.