۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸

طوطی وظیفه‌خوار لب نوشخند توست
شکر فروش مصر خریدار قند توست

دوزخ کنایتی ز دل سوزناک من
جنت حکایتی ز رخ دل پسند توست

بگسیختم دل از خم گیسوی حور عین
تا حلق من به حلقهٔ مشکین کمند توست

طوبی سر از خجالت خویش افکند به زیر
هر جا حدیث جلوهٔ سرو بلند توست

رخ بر فروز و از نظر بد حذر مکن
زیرا که خان بر سر آتش سپند توست

از بس که در قلمرو خوبی مسلمی
چشم زمانه در پی دفع گزند توست

هر سر سزای عرصهٔ میدان عشق نیست
الا سری که بر سم رعنا سمند توست

گفتی ز شهر بند خیالم به در مرو
بیرون کسی نرفت که در شهر بند توست

داند چگونه جان فروغی به لب رسید
هر کس که در طریق طلب دردمند توست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.