۷۴۹ بار خوانده شده
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
در کف دایه دادهام کودک نورسیده را
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
از لب شکرین او بوسه به جان خریدهام
زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را
گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد
بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را
پرده ز رخ گشادهای ، داد کرشمه دادهای
داغ دگر نهادهای لالهٔ داغ دیده را
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را
چشم سیاه خود نگر هیچ ندیدهای اگر
مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را
زهر اجل چشیدهام تلخی مرگ دیدهام
تا ز لبت شنیدهام قصهٔ ناشنیده را
هیچ نصیب من نشد از دهنش فروغیا
چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در کف دایه دادهام کودک نورسیده را
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
از لب شکرین او بوسه به جان خریدهام
زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را
گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد
بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را
پرده ز رخ گشادهای ، داد کرشمه دادهای
داغ دگر نهادهای لالهٔ داغ دیده را
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را
چشم سیاه خود نگر هیچ ندیدهای اگر
مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را
زهر اجل چشیدهام تلخی مرگ دیدهام
تا ز لبت شنیدهام قصهٔ ناشنیده را
هیچ نصیب من نشد از دهنش فروغیا
چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.