۴۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۰

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

مغ بچه‌ای می‌گذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره ی خندان شمع آفت پروانه شد

گریه ی شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره ی باران ما گوهر یک دانه شد

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه ی اوراد ما مجلس افسانه شد

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.