۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶

از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم

از گریه و سوز من او فارغ و من هر شب
چون شمع ز هجر او می‌گریم و می‌سوزم

در خانه گرم هر شب از ماه بود شمعی
بی‌روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم

در عشق که مردم را از پوست برون آرد
از شوق شود پاره هر جامه که بردوزم

هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد
چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم

دانش نکند یاری در خدمت او کس را
من خدمت او کردن از عشق وی آموزم

چون سیف اگر باشم در صحبت آن شیرین
خسرو نزند پنجه با دولت پیروزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.