۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶

دوست سلطان و دل ولایت اوست
خرم آن دل که در حمایت اوست

هر که را دل به عشق اوست گرو
از ازل تا ابد ولایت اوست

پس نماند ز سابقان در راه
هر که را پیش رو هدایت اوست

عرش بر آستانش سر بنهد
هر که را تکیه بر عنایت اوست

در دو عالم ز کس ندارد خوف
هر که در مامن رعایت اوست

چون ز غایات کون در گذرد
این قدم در رهش بدایت اوست

منتها اوست طالب او را
مقبل آن کس که او نهایت اوست

با خود از بهر او جهاد کند
اسدالله که شیر رایت اوست

گو مکن وقف هیچ جا گر چه
مصحف کون پر ز آیت اوست

خود عبارت نمی‌توان کردن
ز آنچه آن انتها و غایت اوست

سیف فرغانی ار سخن شنود
اندکی زین نمط کفایت اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.