۱۶۰۵ بار خوانده شده
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه ی این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایانِ بَر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه ی بندگی زلف تو در گوشش باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ور نه اندیشه ی این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایانِ بَر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه ی بندگی زلف تو در گوشش باد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.