۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۲

ای رشگ بتان به کج کلاهی
قربان سرت شوم اللهی

تو بسته میان به کشتن من
من بسته کمر به عذرخواهی

روی تو ز باده ارغوانی
رخسارهٔ من ز غصه کاهی

من خورده قسم به عصمت تو
تو داده به خون من گواهی

ماهی تو درین لباس شبرنگ
یا آب حیات در سیاهی

گویند که ماهی و نگویند
وصف مه روی تو کماهی

ابرو بنما و رخ که بینند
در خیمهٔ آفتاب ماهی

ای بر سر تو همای دولت
انداخته سایهٔ الهی

بر محتشم گدا ببخشای
شکرانهٔ این که پادشاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.