۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۰

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی
به زان که درد دل به زبان آورد کسی

در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج
تا تن به زیر بار گران آورد کسی

کوتاب تیر و ناوک پران که خویش را
در جرگهٔ تو سخت کمان آورد کسی

پیدا شود ز اهل جهان ثانی تو را
گر باز یوسفی به جهان آورد کسی

بر حرف من قلم شود انگشت اعتراض
تیغ و ترنج اگر به میان آورد کسی

بازار عشق ز آتش غیرت شود چو گرم
کی در خیال سود و زیان آورد کسی

جان میشود ضمان دل اما نمی‌دهد
حکم آن قدر امان که ضمان آورد کسی

میجوئی از بتان دل من چون بود اگر
ز ایشان به غمزهٔ تو نشان آورد کسی

هست آن سوار از تو عنان تاب محتشم
او را مگر گرفته عنان آورد کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.