۲۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۴

قلم نسخ بران بر ورق حسن همه
کاین قلمرو به تو داده است خدا یک قلمه

زان دو هندوی سیه مست که مردم فکنند
تیغ هندیست نگاه تو ولیکن دو دمه

خوش‌تر از عشرت صد سالهٔ هشیارانست
با می صاف دو ساله طرب یک دو مه

از دم ناصح واعظ دلم اندر چاهیست
که ز یک سوی سموم است وز یک سوی دمه

رهزنان در صدد غارت و خوبان غافل
گرگ بیداز ز هر گوشه و در خواب رمه

دم نزع است وز شوق کلمات تو مرا
یک نفس بیش نمانده است بگو یک کلمه

محتشم فتنه قوی دست شد آن دم که نهاد
زلف نو سلسله‌اش سلسله بر پای همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.