۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۱

امشب اندر بزم آن پرهیز فرما پادشاه
دیده را ضبط نگه کار است و دل را ضبط آه

از برای یک نگه بر روی آن عابد فریب
می‌توان رفتن به زیر بار یک عالم گناه

بسته چشم آن بت ز من اما کجا آن شوخ چشم
می‌تواند داشت خود را از نگه کردن نگاه

صبر کن ای دل که از لذت چشانیهای اوست
وعده‌های دیر دیر و لطفهای گاه گاه

زان نگه قطع نظر به کز پی تقریب آن
بر رقیبان نیز یک یک بایدش کردن نگاه

داغ مجنون راز وصل آن نیم مرهم بس نبود
کاشکی یک بار دیگر ناقه گم می‌کرد راه

رو به صبر و طاقت و تمکین منازای محتشم
خیل غم چون بر نشیند یک سوار و صد سپاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.