۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۰

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه
بر پاکبازی توزمین و زمان گواه

من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون
صد بازی از دو چشم تو خوردم به یک نگاه

در نرد همتم کنی آن لحظه امتحان
کافتد ز عشق کار به ترک سر و کلاه

نقش مراد نرد محبت که وصل توست
خوش بودی ار نشستی از اقبال گاه گاه

دل می‌رود ز دست بگویند کان حریف
دارد دمی ز بازی ما دست خود نگاه

هرچند عقل بیش حذر کرد بیش خورد
بازی ز مهره بازی آن نرگس سیاه

دیوم ز ره نبرد و پریچهر کودکی
هر دم به بازی دگرم می‌برد ز راه

غالب حریفی از همه رو داده بازیم
در نرد دوستی که مساویست کوه و کاه

تا چند محتشم بود ای شاه محتشم
در حبس ششدر غم هجر تو بی‌گناه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.