۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۲

ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو

تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفید شد به ره انتظار تو

آهوی دشت از تو به کام و من اسیر
در شهر مانده همچو سگان داغدار تو

حقاکه گر به خاک برابر کنی مرا
یک ذره بردلم ننشیند غبار تو

نبود غریب اگر به ترحم نظر کنی
بر محتشم که هست غریب دیار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.