۳۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۶

شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو
که تا سحر به خیال تو می‌کنم کله تو

به دفع کردن غیر از درت غریب مهمی
میان سعی من افتاده و مساهلهٔ تو

نظر در آینه داری و اضطراب نداری
تو محو خویشی و من محو تاب و حوصلهٔ تو

هنوز عهد تو آورده بود دهر به جنبش
که در زمین و زمان بود شور ولولهٔ تو

به گوش مژده تخفیف ده ز درد سر من
که می‌برم دو سه روز این جنون ز سلسلهٔ تو

سئوال کردی و گفتی بگو که برده دلت را
دلم بده که بگویم جواب مسلهٔ تو

فریب کیست دگر محتشم محرک طبعت
که نیست فاصله در نظمهای بی‌صلهٔ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.