۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۶

چون برفروزد آینه زان آفتاب رو
رو سوی هر که آورد آتش زند در او

سیلاب تیغ بار چنان تیز رو فتاد
کز سرگذشت آب و مرا تر نشد گلو

زلف تو جادوئیست برآتش گرفته جا
چشم تو آهوئیست به مردم گرفته خو

مشرب رواج یافته چندان که محتسب
می می‌کشد به بزم حریفان سبو سبو

در دیر رکرد غسل به می آن که زا ورع
بر اسمان نگاه نمی‌کرد بی‌وضو

ای دوستان فغان که من ساده لوح را
کشتند بی‌گناه بتان بهانه جو

از دولت گدائی آن ماه محتشم
بهر تو آمد این لقب از آسمان فرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.